بی بی گل | ||
زمانی که وارد کربلا شدم رئیس کاروان گفت توجه کنین گنبد امام حسین از اینجا مشخصه اومدم نگاه کنم بارون نذاشت گفت میخوام مثه بار قبل مثه زمانی که نجف بودیم تا نزدیک نشدن به صحن نگاه نکنی و بی تابتر بشی و بعد اونجا به رسم ادب سلام بدی وارد هتل شدیمو اسباب ها رو جا گیر کردیم فوری یه غسل زیارت و راهی شدیم . این بار مسیر کوتاه بود و میتونستیم پیاده بریم اما مثل بار قبل به حرف بارون گوش دادم و سر به زیر داشتمو بارون حرف میزد و دلمو بیشتر هوایی میکرد اون شعرای کربلایی میخوندو من اشک هام اروم و بی صدا رو گونه هام جاری شده بودن [ یکشنبه 92/10/22 ] [ 3:25 عصر ] [ بی بی گل ]
[ دُر فشانی () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |