سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی بی گل
 
قالب وبلاگ
قند عسل های بی بی

دلتنگ کسی که باشی
بهار بیاید یا نیاید هیچ فرقی نمی کند!
تو تنها عبور ماه و سال را
نظاره می کنی
بی آنکه
لباس تازه ی هر فصل را
پوشیده باشی!
دیگر هیچ ستاره ای در آسمان
چشمانت را خیره نمی کند!
هیچ لبخندی
دلت را نمی لرزاند!
و مادامی که به رسم تنهایی
کنار پنجره ایستاده ای
همه ی اجسام را
به یک رنگ و شکل می بینی!
دلتنگ کسی که باشی
دنیا برایت اتاق کوچکی می شود
آنقدر کوچک...
که تنها از روی بغض
خستگی... و بی حوصلگی
روزگارت را در آن
سپری می کنی!
دلتنگ کسی که باشی
به خاموشی رو می آوری
به دردها پناه می بری
و زمانی که طنین آه
آشیانه ای را که در سکوتی محض
روی خاطره ها ساخته ای
ویران می کند
به اشک مجال روییدن می دهی!
دلتنگ کسی که باشی
کسی که می دانی هیچوقت نمی آید
آنقدر از زمین فاصله می گیری
که هیچ احساس ملموسی
حتی به گاه سرودن شعری تازه
تو را به حقیقت زندگی
باز نمی گرداند!

از: امیر ساقریچی

مامانم من موندمو یه دنیا دلتنگی :( منم ببر پیش خودت:(


[ شنبه 93/1/9 ] [ 1:57 عصر ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

زندگی...

زنـدگــ? انـگــار

تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـ?ـده اسـت بـه مـن !!

هـرچــه مـن صـبــور? م?کـنـم او بــا بـ? صـبـر? ِ تـمــام

هـول م?زنــد

بـــرا? ضـربــه بـعــد .... !

کـمـ? خـسـتــگـ? در کــن ، لـعـنـتـــ? ...

خـ?ــالـت راحـت ....!!

خـسـتـگــ? ِ مــن

بـه ا?ـن زود? هــا دَر نـمـ? شـود ..

(منبع: http://kimiavakili123.blogfa.com/)

http://amirgig.persiangig.com/other/madaram.jpg

این روز ها غم بی مادری رو به دوش میکشم 

دوست داشتم اولین پست سال جدید تبریک عید باشه اما انگار روزگار بدجور با ما سر ناسازگاری داره

تا دو هفته پیش از دوستا و اشناها طلب دعا میکردم برای دایی بزرگوارم که در بستر بیماری به سر میبرند اما غافل از اینکه قراره خودم سیاهپوش مادر بشم 

سال جدید رو بدون وجود مادر اغاز کردیم سخت بود عیدی گرفتن از مادری که دیگه هیچ وقت نیست

امروز چهارم فروردین سال 1393 هشتمین روزیست که سیاهپوشم

نزدیک 8 سال خندیدم و دلقک بازی در اوردم که مامان رو بخندونم اما الان تمام بهونه ی خنده هام رو ازدست داده م. خاله و عمه رو میبوسم بو میکنم اما هیچ کدوم  مزه بوسه های مامان رو نمیده عطر و بوی تن مامان رو ندارند  

قبلا تا تقی به توقی میخورد اشکهام جاری میشدند و گریه میکردم اما الان 8 روزه توان گریه کردن ندارم دوستا اشناها فامیل میان دورم از مامان میگن از لحظات اخر میپرسن اما فقط بغض و چهار قطره اشک  و بعد ضعف شدید حتی اشک هم با من قهر کرده

دلم تنگه  برای بودن با مامان برا اینکه صدام بزنه بهم بگه ببین پاهام رو امروز راه رفتم ورم پاهام خوابیده

مامان جونم چطور دلت اومد بدون خدافظی با ته تغاریت بذاری و بری

ای کاش هنوزم کنارم بودی و نوازشم میکردی مامان جان کجایی سرم درد میکنه کجایی بیا شقیقه هام رو بگیر و ذکر صلوات بفرست و بگو الان خوب میشه

مامان بیا ببین ابجی بزرگه از وقتی رفتی یه وعده غذا به زور خورده من از پسش بر نمیام 

مامان جان بیا ببین گله های شب بویی که داداشی کاشته گل داده  بیا ببین بوته های اطلسی که میگفتی خشکیدند بدون اینکه بزرگ بشند گل دادند

مامان جان نبودی تا سبزه هایی که برای لطیف و پری درست کرده بودی رو بهشون بدی به اسم اونا درست کردی اما با اونا مزار خودت سبز شد 

مامان دلم برات تنگ شده چرا به خوابم نمیایی یادمه به قسم حضرت عباس خیلی حساس بودی تورا به حضرت عباس بیا پیشم بیا که خیلی دلتنگم

8 سال غم بی پدری رو تحمل کردم چون تو بودی الان این داغ رو چطور تحمل کنم  

بیا که دلتنگم دلم شکستگریه‌آور


[ دوشنبه 93/1/4 ] [ 5:22 عصر ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]
VID-20140424-WA0001.mp4


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 119522