فراموشم نکنید تو این شب عزیز

امروز روز تولدم بود

اولین تبریک تولدم رو سحرگاه امروز دریافت کردم از یه دوست

دومینش رو تقریبا بعد از ظهر بود

سومین چهارمین پنجمین و و و ...

همه یک به یک اومدن تبریک گفتند خوشحال میشدم اما ته قلبم غمگین

الان روز بستم مرداد به پایان رسید اما تو نبودی که بهم تبریک بگی

تبریک تو برام چیز دیگری بود اما نبودی ونیستی که تبریک بگی

شایدم چون همینکه به یادتم یعنی اینکه به یادم بودی ونمیتوسنتی تبریک بگی

جات خالیه بابا جونم بین ما

بی صبرانه امشب وجودت رو گدایی میکنم از خدا

یعنی میشه به خوابم بیایی

یعنی میشه؟

دوستت دارم بابای خوبم

سلام دوستای خوبم بخصوص تو

صبح که حالم خوب نبود بعدم ازت عذر خواهی کردم اما نپذیرفتی

الان اینطوری هستم

برام خیلی عزیزی خیلی هم دوستت دارم

میدونم کارم اشتباه بوده از من ناراحتی اما باور کن پشیمونم

نمیدونم چیکار کنم حاضر بشی این سکوتت رو نسبت بهم بکشنی و ببخشیم

باور کن اصلا دوست ندارم سر همچین مسائلی دوستیمون بهم بخوره

امیدوارم اروم تر که شدی حاضر بشی از خطام بگذری

میخوام بدونی که خیلی دوستت دارم و این دسته گل هم تقدیم به تو دوست خوبم

دعا میکنم زودتر بام آشتی کنی 

اینم بدون دلم از دل گنجیشک کوچیکتره و نمیتونم تحمل کنم که بام قهر باشی