سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی بی گل
 
قالب وبلاگ
قند عسل های بی بی

امشب اومدم مثل گذشته وب گردی کنم

به وب دوستایی که سابقا زیاد سر میزدم یه سری بزنم

اول از همه وب محرم اسرار رو انتخاب کردم چون اخرین نظر رو روی مطلبم در مورد روز پدر رو گذاشته بودن

وب رو باز کردم اخرین مطالب روی وبلاگ سه مطلب بود  سعی کردم با این ذهن آشفته مطلب رو بخونم نمیشد هی پرش داشتم

گفتم میرم دومی که درمورد آیه و تفسیرش بود تاریخش مال 4/02 بود نمیدونم چرا دلم دنبال بهانه بود بازم اونم نصفه نیمه خوندمش و اومدم سر متن بعدی

اول دقت کردم به پایین متن

راستی مگه امروز یه بهتر بگم امشب، عید نمی شه؟ پس چرا امروز رو ریست نمی کنن بشه اول فروردین :دی !

عید چشممو گرفت

هرسال حس شیرینی داشت اما امسال چی

تاریخ رو نگاه کردم 29/12/92

دردی سوزناک تموم وجودمو گرفت بغض کردم یادم اومد اون موقع سه روز بود که مامان رفته بود برا همیشه:(. صفحه وب رو بستم و منصرف شدم برم سمت وب بقیه بچه ها

دلتنگم جاشون خالیه تیکه ای از وجودمو با خودشون بردند :(

یه بنده خدایی میگفت بی بی زمانی که بابا فوت کرد خیلی کم حرف شدی ولی شادی رو میشد دید تو صورتت اما حالا که مامانت هم رفته علاوه بر کم حرف شدن مفرطت دیگه اون برق شادی از نگاهت پریده میخندی اما از صمیم قلب نیس:(

کلی حرف میاد تو ذهنم و میره دلم میخاد بگمشون اما دستام توان نداره

دیگه معنای واقعی عید رو نخواهم فهمید هیچ زمانی:(

دلم ماتمکده س:(


[ پنج شنبه 93/3/1 ] [ 12:49 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

امشب باید بنویسم

چند وقته خودمو محبوس کردم دیگه حتی نت هم نمیام حرفامو توی ذهنم مینویسم اما دیگه امشب ذهنمم جایی برا نوشتن نداره

تموم برگه هاش پر شدند

خدایا تو میدونی چی تو دلمه

میدونی چی میخام میدونی

اما بازم چشم راضیم به رضای تو بازم صبوری میکنم برا بهترینات

اما خدا جونم بسه تنهایی

بسه

خدایا میبینی من چی میخام از تو و اینا چی میخان ازم؟

من دنبال چی هستم اینا دنبال چی

اصلا میشنوی صدامو؟؟؟ سیم ارتباطی وصله؟ الو؟؟

خداجونم منکه جز تو کسی رو ندارم دل خوش بودم به دردو دل شبانه که اونم به لطف سرما ازم گرفتیش

اون میفهمه چی تو دل دارم؟ نمیفهمه میفهمید مدام پاسم نمیداد به اینده و اخر سرم هیچ

دیدی نشنید البته نشنید چون صدام تو دلم بود حق داره نشونه

خدا جون دل خوشم فقط یه شب جمعه که با دعاخوندن از تنهایی دربیام

نخندی بهم اما خب جز تو که کسی رو ندارم فقط میتونم خودمو برا تو لوس کنم

خدایا دستامو بگیر


[ چهارشنبه 92/10/11 ] [ 1:18 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]
خدایا چرا بعضی از بنده هات اینقدر شیطنت میکنن و توی بازی زندگی جر میزنن
خب آخه بدجور اذیت میکنن خب خوبه منم مثه اونا بد باشم؟؟
دیگه نمیخوام همبازیشون توی بازی زندگی باشم
خدا جونم از روزگارم شاکیم اونم همیشه اذیتم میکنه اونم بازی بلد نیست وقتایی که خیلی مهربون میشه شک میکنم این همون روزگار شر و شیطونه درست همون موقع ک شک میکنم شیطنتاش شروع میشه و بدجور اذیت میکنه نمیخاوم دیگه همبازی روزگارم باشم
خدایا دلم از همشون گرفته
خداجونم خسته شدم از بازیها و همبازی های بازی نابلد
دیگه نمیخوام بازی کنم چرا دستمو نمیگیری چرا بغلم نمیکنی نوازشم نمیکنی
خدایا دستام رو به سمتت دراز کردم اما قدم کوچیکه بهت نمیرسه تو دست دراز کن و دستامو بگیر
دلم تنگه برا آغوش گرمت برا نوازشات خدایا تنگ در آغوشم بگیرو نوازشم کن


[ یکشنبه 92/7/7 ] [ 10:26 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

این روز ها مهر سکوت زدم بر لبانم و ماسک لبخند بر چهره ام

خیلی سعی کرده ام که چند خطی بنویسم اما هر بار منصرف شدم و فقط به چشمک زدن اشاره گر قلم خیره شدم و حرفا رو از ذهنم گذراندم و باز سکوت

شاید انتظار درست بگوید افسرده باشم شایدم به خاطر این است که زمان دلتنگی هایم به اینجا و به نوشتن پناه می آورم

این روز ها دلم هوایش بارانیست

هنوز هم اماده نوشتن نیستم و باز هم بر اشاره گر قلم خیره و جملات را از هر گوشه ذهنم جارو میکنم و گردش را به هوا میپاشم

این روز ها دلم شادی میخواهد اما فقط تلخی هاست که کامم را نوازش میدهد

این روز ها...


[ دوشنبه 92/6/4 ] [ 12:30 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

گاهی وقتا خودتم نمیدونی چی میشه که همه چیز ازت رو بر میگردونه

گاهی وقتا خودتم نمیدونی چی میشه که یهو رفتار همه بات تغییر میکنه یا تحویلت میگیرن یا با اخم نگات میکنن

گاهی وقتا خودتم نمیدونی چرا با خودت لج میکنی اما لج میکنی

گاهی وقتا از کسایی که خیلی دوسشون داری انتظار کج خلقی و بد رفتاری رو نداری اما بات بد برخورد میکنن

گاهی وقتا نمیدونی به کدوم گناه ناکرده داری مجازات میشی اما مجازاته رو میشی

گاهی وقتا به خاطر تموم این گاهی وقتا مغزت اینقدر سوال پیچ میشه اما جوابی براش نداری و البته الانم یکی از همون گاهی وقتاست

گاهی وقتا ظلم میشه به حقت اما نمیتونی دفاع کنی یعنی زبون دفاع نداری

گاهی وقتا  کسی که انتظارشو نداری از کسی که دوسش داری بدی میبینی، فریبت میده و ازت سو استفاده میکنه

بعد که میفهمی دلت مثه شیشه هزاران تکه میشه  و سعی میکنی با تموم وجور اون فرد رو فراموشش کنی اما اون فرد هنوزم که هنوزه دلش میخواد به کارش ادامه بده

کارش دوستی خاله خرسه هم نیس

خاله خرسه بخاطر علاقه با جنگلبان میخواد مگس رو دماغ جنگلبان که اذیتش میکرده و نمیذاشته بخوابه رو قصد میکنه با سنگ بزرگی بکشه که اخرسر جنگلبان میمیره

بازم به معرفت خاله خرسه

اما اون...

به ظاهر دوسته و دوستت داره اما درواقع خودشو دوست داره و میخواد فقط به هوای دل خودش برسه اخر سر تو هم به جهنم

گاهی وقتا دلم خیلی برا خودم خیلی میسوزه که اینقدر تنهام

گاهی وقتا...


چقدر شد گاهی وقتا اما خب همش گاهی وقتاس دیگه

الانم یکی از اون گاهی وقتاست

و البته بد اخلاقم هستم



[ شنبه 92/1/24 ] [ 12:49 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

سلام عزیز دل بی بی گل

به زودی میام دیدنت بابای خوبم

باباجونم بالاخره دارم میرم

دلم میسوزه نیسی

یادمه وقتی ابجی بزرگه رفته بود مکه دم اومدنش چقدر به تکاپو بودی برا ریسه کشیدن  برا خرید گوسفند که جلوی پاش قربونی کنی

یادمه خودت با دست خودت آبو جارو کردی دم در خونه رو

باهم رفتیم براش گل خریدیم دوساعت زودتر رفتیم توی فرودگاه چقدر ذوق داشتی برا آبجی بزرگه که داره از مکه بر میگرده

این چند شبه مدام با اون کت و شلواری که جدید خریده بودی میبینمت چقدر شیک و تمیز بود وقتی میپوشیدی از دیدنت سیر نمیشدم

یادمه وقتی ابجی بزرگه عازم بود چه حالو هوایی داشتی چطور بوسه هاتو رو پیشونیش مینشوندی

باهم بردیم رسوندیمش فرودگاه صبر کردیم تا اخرین حاجی ها هم از گیت رد شدند بعد دل جدا کردی و برگشتیم خونه

حالا عازمم با ابجی بزرگه اما تو نیستی

نیستی که برسونیم

چقدر دلم میخواست بودی

توی غربت میرم توی غربتم بر میگردم

 

هستی وقت عزیمتم اما مشایعتت رو نمیبینم

هستی وقت برگشتم اما استقبالت رو نمبینم

دلم به شدت هواتو کرده بابا جونم

کاش بودی...


[ دوشنبه 91/11/2 ] [ 1:21 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

اول از همه یه کپی پیست از متن دوست خوبم زبیده  میکنم

مینشینم پایین پایت نگاه به عکست می کنم
سرم را پایین می اندازم و با دست روی کلمات هک شده قبرت دست می کشم
ودقیقه ها و ساعت ها حرف میزنم
گاه حس می کنم مرا از پنجره عکس بالای قبر نگاه می کنی سرم را بالا می آورم
و با نگاه به چشمانت که لبخند میزنی دوباره جان میگیرم برای روزهای متوالی
گاهی که ازمن ناراحت باشی انگار آن اخم نگاهت روزها با من است و به دنبال اشتباه خود می گردم
که چرا بابا را ناراحت کرده ام
میدانی بابا
قانونی جدید آمده است
"سنگ قبراهاباید تعویض شوند "
قانون جدید تمام خاطراتی که من از تو دارم را ، ازمن می گیرد
و من دوباره تنها می مانم بدون خاطره ای ازتو
چگونه دوباره با سنگ جدیدت اخت بگیرم
آن سنگ تمام ناراحتی ها و شادی های مرا دیده
یادت است گفتم درکودکی هیچ کس به من نگفت برایت نقاشی بکشم و آن روز برایت نقاشی کشیدم روی سنگ قبرت
آن روز نبودی ، نگاهت را نمی دیدم
چند ضربه ای به سنگ زدم و گفتم وقتی بابا برگشت بگو برایش نقاشی کشیدم
و خوشحال به خانه برگشتم
از اینکه تنها یک بار برای تو نقاشی کشیدم
بابا تنها خاطراتت را دارند ازمن می گیرند و من بیش از پیش تنها خواهم شد
بدون خاطره ای از تو امروز سنگ قبرهای تعویض شده را دیدم
بی روح بودند
و دیگر 4 مصرعی که روی تمام قبرها بود نیست
دیگر آن اشعار آرمانی روی آن ها نبود
دیگر عکسی بالای قبرها نبود و به عکس کوچکی روی قبرها بسنده کرده بودند
بابا به من بگو
من دوباره چگونه برای خود خاطره بسازم
تمام عمر تنها خاطره ای که ازتو داشتم سنگ قبرت بود

(زبیده)

تو مطلب بعدی متن خودم انشالله خواهد بود


[ دوشنبه 91/11/2 ] [ 12:59 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]
VID-20140424-WA0001.mp4
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 119542