بی بی گل | ||
ناراحتم عصبانیم نمیدونم چه مرگیمه یعنی میدونما اما نمیخاد باورم بشه چرا اینقدر راحت افراد به خودشون اجازه میدن هر حرفی درموردت بزنن ودیگری اینقدر راحت به خودش اجازه میده تورو با بت حرفایی که صحت نداره باز خواست کنه طرف اول روز میاد تو روت میگه از چشمام بیشتر قبولت دارم بهت اعتماد کامل دارم بعد یه دوست مشترک میاد کلی صفحه میذاره پشت سرت اون طرفم میاد کلی فحش نثارت میکنه که تو الی تو بلی با اینکه کلی فحش نثارت میکنه حاضر میشی برا روشن شدن قضیه بیایی وسط وقی اون دوست مشترک منکر همه چیز میشه تازه طرف میفهمه چه اشتباهی کرده میاد میگه من به تو خیلی اعتماد دارما بخدا همین یه بار بهت شک کردم خب آخه این اعتمادت بخوره تو فرق سر من . این اعتماد به چه درد میخوره وقت تو اینقدر راحت تهمتایی که مزنن رو باور مکنی بعد وقتی میفهمی دروغه بیایی اظهار پشیمونی کردن آخه این چه سود داره خسته شدم از ادمای این چنینی در اطرافم مشکل اینجاست که من فکر میکنم همه مثه خودم هستن وقتی به کسی اعتماد میکنم نمیذارم کسی خدشه ای بهش وارد کنه مگر اینکه خودم از طرف مقابلم چیزی ببینم از بقیم همین انتظارو دارم اما انتظار من بیخوده و نمیشه انتظار داشت همه اینطور باشن هی روزگار بسه دیگه داری خفم میکنی دست از بیخ گلوم بردار بذار برا یه لحظم شده راحت نفس بکشم خدایا خودت کمک کن [ شنبه 90/12/13 ] [ 2:31 عصر ] [ بی بی گل ]
[ دُر فشانی () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |