اول از همه یه کپی پیست از متن دوست خوبم زبیده میکنم
مینشینم پایین پایت نگاه به عکست می کنم سرم را پایین می اندازم و با دست روی کلمات هک شده قبرت دست می کشم ودقیقه ها و ساعت ها حرف میزنم گاه حس می کنم مرا از پنجره عکس بالای قبر نگاه می کنی سرم را بالا می آورم و با نگاه به چشمانت که لبخند میزنی دوباره جان میگیرم برای روزهای متوالی گاهی که ازمن ناراحت باشی انگار آن اخم نگاهت روزها با من است و به دنبال اشتباه خود می گردم که چرا بابا را ناراحت کرده ام میدانی بابا قانونی جدید آمده است "سنگ قبراهاباید تعویض شوند " قانون جدید تمام خاطراتی که من از تو دارم را ، ازمن می گیرد و من دوباره تنها می مانم بدون خاطره ای ازتو چگونه دوباره با سنگ جدیدت اخت بگیرم آن سنگ تمام ناراحتی ها و شادی های مرا دیده یادت است گفتم درکودکی هیچ کس به من نگفت برایت نقاشی بکشم و آن روز برایت نقاشی کشیدم روی سنگ قبرت آن روز نبودی ، نگاهت را نمی دیدم چند ضربه ای به سنگ زدم و گفتم وقتی بابا برگشت بگو برایش نقاشی کشیدم و خوشحال به خانه برگشتم از اینکه تنها یک بار برای تو نقاشی کشیدم بابا تنها خاطراتت را دارند ازمن می گیرند و من بیش از پیش تنها خواهم شد بدون خاطره ای از تو امروز سنگ قبرهای تعویض شده را دیدم بی روح بودند و دیگر 4 مصرعی که روی تمام قبرها بود نیست دیگر آن اشعار آرمانی روی آن ها نبود دیگر عکسی بالای قبرها نبود و به عکس کوچکی روی قبرها بسنده کرده بودند بابا به من بگو من دوباره چگونه برای خود خاطره بسازم تمام عمر تنها خاطره ای که ازتو داشتم سنگ قبرت بود
(زبیده)
|
تو مطلب بعدی متن خودم انشالله خواهد بود