فکر کردم دوستم داری
دوباره امیدوار شده بودم به زندگیم
وقتی یادت نبودم به خوابم آمدی جواب حرفهایم را برایم نوشتی
اما وقتی صدایت را شنیدم ترسیدم
تا به حال صدایت را نشنیده بودم فرار کردم پشیمانم چرا نماندمو باتو حرف نزدم
آن شب را به صبح از کلامت به لرز گذراندم
مادر پتو مینداخت رویم و من میلرزیدم
مثل همیشه دلم برایت تنگ شد دوباره
دیروز به اشتیاق پاسخت مثل خواب
باشیطنت بچه گانه سرکلاس نوشتم برایت
شاید جوابم را بدهی اما
امروز که جزوه ام را باز کردم به امید جوابت ،جوابی نبود
فهمیدم خواب بود
خوابی زیبا که جوابم را میدهی
دوباره تنها شدم و نا امید
کاش فقط یک بار دیگر تنها یک بار دیگر جوابم را می دادی
به عکست نگاه میکنم به دنبال پاسخ تمام پرسش هایم میگردم
عقل میگوید جوابی نخواهی شنید
اما من با دلی که گرفتار محبت توست دنبال جواب میگردم
نه با خرد
باز جوابی نمی شنوم
دوباره جزوه ام را نگاه میکنم به دنبال جمله ای از تو میگردم اما دریغ از یک کلمه ، یک حرف
و دوباره در دلم فریاد میزنم چرا نباید باشی
چه کسی این ظلم را در حق من کرد
که به جای بوسیدن روی تو ببوسم سنگ قبرت را
پدر