بی بی گل
 
قالب وبلاگ
قند عسل های بی بی

 میلاد حضرت امام حسن کریم اهل بیت بر همه دوستان مبارک

 

 

به قول وبلاگای بچه ها

پ.ن.1: امشب بعد کلی کم فرصتی یه فرصت باز کردم برای نت گردی و سر زدن به وبلاگ دوستای قدیمی

انشرلی(وبای قدیمیش الان که نمیدونم هسش یا نیسش)، گویانه(ترجمه زندگی)، محرم اسرار، یارجکیگوری، و...

پ.ن.2: توی یکی از این وب گردی ها رفته بودم سراغ وبلاگ محرم اسرار داشتم میخوندم

آبجی بزرگه اومده یه گشتی دور اتاق و سالن زده میگه یه صدای ابی میاد نکنه جایی لوله سوراخی چیزی شده

منو میگی یه نگاه به ابجی بزرگه کردم پوکیدم از خنده

متن زمینه وبلاگ محرم اسرار صدای بارون پخش میشه اباجی جونیمم خابالو بود فک کرده جایی نشتی داره

پ.ن.3 : خبری در راه است به زودی اعلام میگردد :)

 

عید همگی مبارک


[ یکشنبه 93/4/22 ] [ 2:6 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

امشب اومدم مثل گذشته وب گردی کنم

به وب دوستایی که سابقا زیاد سر میزدم یه سری بزنم

اول از همه وب محرم اسرار رو انتخاب کردم چون اخرین نظر رو روی مطلبم در مورد روز پدر رو گذاشته بودن

وب رو باز کردم اخرین مطالب روی وبلاگ سه مطلب بود  سعی کردم با این ذهن آشفته مطلب رو بخونم نمیشد هی پرش داشتم

گفتم میرم دومی که درمورد آیه و تفسیرش بود تاریخش مال 4/02 بود نمیدونم چرا دلم دنبال بهانه بود بازم اونم نصفه نیمه خوندمش و اومدم سر متن بعدی

اول دقت کردم به پایین متن

راستی مگه امروز یه بهتر بگم امشب، عید نمی شه؟ پس چرا امروز رو ریست نمی کنن بشه اول فروردین :دی !

عید چشممو گرفت

هرسال حس شیرینی داشت اما امسال چی

تاریخ رو نگاه کردم 29/12/92

دردی سوزناک تموم وجودمو گرفت بغض کردم یادم اومد اون موقع سه روز بود که مامان رفته بود برا همیشه:(. صفحه وب رو بستم و منصرف شدم برم سمت وب بقیه بچه ها

دلتنگم جاشون خالیه تیکه ای از وجودمو با خودشون بردند :(

یه بنده خدایی میگفت بی بی زمانی که بابا فوت کرد خیلی کم حرف شدی ولی شادی رو میشد دید تو صورتت اما حالا که مامانت هم رفته علاوه بر کم حرف شدن مفرطت دیگه اون برق شادی از نگاهت پریده میخندی اما از صمیم قلب نیس:(

کلی حرف میاد تو ذهنم و میره دلم میخاد بگمشون اما دستام توان نداره

دیگه معنای واقعی عید رو نخواهم فهمید هیچ زمانی:(

دلم ماتمکده س:(


[ پنج شنبه 93/3/1 ] [ 12:49 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

 

(به یاد پدرم عزیزم روزت مبارک)

کارت پستال درخواستی طراحان

  خدایاااااااااااا بابام جونم کجاس امروز روز پدره من که پدر ندارم

بابا بدون تو چطوری این روز و تحمل کنم خداااااااااااا

من عاشق پدرم هستم


بابا جونم تو بهترین هدیه روز پدر رو 60 روز پیش گرفتی همون موقع که مامان اومد پیشت

توی خوابم داشتی براش ریسه لامپ میبستی با عجله بهم گفتی سر این ریسه رو بگیر الان مامانت از مکه میرسه

بابا جونم روزت مبارک

بابا این روزا خیلی دعامون کن

این روزا خیلی به دعای خیرتون نیاز داریم

هم دعای شما هم مامان

گل تقدیم شماروزت مبارک بابا جان گل تقدیم شما

 

گریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آورگریه‌آور


[ دوشنبه 93/2/22 ] [ 7:43 عصر ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

دلتنگ کسی که باشی
بهار بیاید یا نیاید هیچ فرقی نمی کند!
تو تنها عبور ماه و سال را
نظاره می کنی
بی آنکه
لباس تازه ی هر فصل را
پوشیده باشی!
دیگر هیچ ستاره ای در آسمان
چشمانت را خیره نمی کند!
هیچ لبخندی
دلت را نمی لرزاند!
و مادامی که به رسم تنهایی
کنار پنجره ایستاده ای
همه ی اجسام را
به یک رنگ و شکل می بینی!
دلتنگ کسی که باشی
دنیا برایت اتاق کوچکی می شود
آنقدر کوچک...
که تنها از روی بغض
خستگی... و بی حوصلگی
روزگارت را در آن
سپری می کنی!
دلتنگ کسی که باشی
به خاموشی رو می آوری
به دردها پناه می بری
و زمانی که طنین آه
آشیانه ای را که در سکوتی محض
روی خاطره ها ساخته ای
ویران می کند
به اشک مجال روییدن می دهی!
دلتنگ کسی که باشی
کسی که می دانی هیچوقت نمی آید
آنقدر از زمین فاصله می گیری
که هیچ احساس ملموسی
حتی به گاه سرودن شعری تازه
تو را به حقیقت زندگی
باز نمی گرداند!

از: امیر ساقریچی

مامانم من موندمو یه دنیا دلتنگی :( منم ببر پیش خودت:(


[ شنبه 93/1/9 ] [ 1:57 عصر ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

زندگی...

زنـدگــ? انـگــار

تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـ?ـده اسـت بـه مـن !!

هـرچــه مـن صـبــور? م?کـنـم او بــا بـ? صـبـر? ِ تـمــام

هـول م?زنــد

بـــرا? ضـربــه بـعــد .... !

کـمـ? خـسـتــگـ? در کــن ، لـعـنـتـــ? ...

خـ?ــالـت راحـت ....!!

خـسـتـگــ? ِ مــن

بـه ا?ـن زود? هــا دَر نـمـ? شـود ..

(منبع: http://kimiavakili123.blogfa.com/)

http://amirgig.persiangig.com/other/madaram.jpg

این روز ها غم بی مادری رو به دوش میکشم 

دوست داشتم اولین پست سال جدید تبریک عید باشه اما انگار روزگار بدجور با ما سر ناسازگاری داره

تا دو هفته پیش از دوستا و اشناها طلب دعا میکردم برای دایی بزرگوارم که در بستر بیماری به سر میبرند اما غافل از اینکه قراره خودم سیاهپوش مادر بشم 

سال جدید رو بدون وجود مادر اغاز کردیم سخت بود عیدی گرفتن از مادری که دیگه هیچ وقت نیست

امروز چهارم فروردین سال 1393 هشتمین روزیست که سیاهپوشم

نزدیک 8 سال خندیدم و دلقک بازی در اوردم که مامان رو بخندونم اما الان تمام بهونه ی خنده هام رو ازدست داده م. خاله و عمه رو میبوسم بو میکنم اما هیچ کدوم  مزه بوسه های مامان رو نمیده عطر و بوی تن مامان رو ندارند  

قبلا تا تقی به توقی میخورد اشکهام جاری میشدند و گریه میکردم اما الان 8 روزه توان گریه کردن ندارم دوستا اشناها فامیل میان دورم از مامان میگن از لحظات اخر میپرسن اما فقط بغض و چهار قطره اشک  و بعد ضعف شدید حتی اشک هم با من قهر کرده

دلم تنگه  برای بودن با مامان برا اینکه صدام بزنه بهم بگه ببین پاهام رو امروز راه رفتم ورم پاهام خوابیده

مامان جونم چطور دلت اومد بدون خدافظی با ته تغاریت بذاری و بری

ای کاش هنوزم کنارم بودی و نوازشم میکردی مامان جان کجایی سرم درد میکنه کجایی بیا شقیقه هام رو بگیر و ذکر صلوات بفرست و بگو الان خوب میشه

مامان بیا ببین ابجی بزرگه از وقتی رفتی یه وعده غذا به زور خورده من از پسش بر نمیام 

مامان جان بیا ببین گله های شب بویی که داداشی کاشته گل داده  بیا ببین بوته های اطلسی که میگفتی خشکیدند بدون اینکه بزرگ بشند گل دادند

مامان جان نبودی تا سبزه هایی که برای لطیف و پری درست کرده بودی رو بهشون بدی به اسم اونا درست کردی اما با اونا مزار خودت سبز شد 

مامان دلم برات تنگ شده چرا به خوابم نمیایی یادمه به قسم حضرت عباس خیلی حساس بودی تورا به حضرت عباس بیا پیشم بیا که خیلی دلتنگم

8 سال غم بی پدری رو تحمل کردم چون تو بودی الان این داغ رو چطور تحمل کنم  

بیا که دلتنگم دلم شکستگریه‌آور


[ دوشنبه 93/1/4 ] [ 5:22 عصر ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

سلام

امشب بعد قرنی داشتم مثه قدیما وب گردی میکردم رفتم شبکه اجتماعی تبیان

داشتم تیکه تیکه مطلب به مطلب بچه های شبکه رو میخوندم یهو برخوردم به یه اسمی که اسمش مثه بقیه آبی رنگ نبود

یعنی چی خو چه معنا داره این با بقیه فرق بکنه یه لحظه به چشمام شک کردم یکی دوبار چشمامو محکم زدم بهم شاید که اشتباه میکردم اما نه درست بود اما هنو شک داشتم باز رفتم مطلب بالایی که بچه ها زده بودند اسم های کاربری آبی رنگ بود آبی که نه سورمه ای اما خب چرا اوشون اسمش مثه بقیه نبود و سبز کم رنگ بود؟؟؟یعنی چی؟

رفتم سر زدم به صفحه ش دیدم عکسشون آشناست اما نوشتن تازه واردن بچه ها ورودشونو تبریک گفتن خو پ چرا من نمیشناختمشون فقط برام آشنا بود آخ که چه زود پیری بهم رخ نموده یه زمانی بود حتی کوچیکترین چیز ها هم یادم بود اما الان چی ای بابا

خو حالا یعنی چی این قیافه خمود رو گرفتی عععع!!!!

رفتم سرچ اسمشون رو دیدم بهله میشناسم فقط یه کم من کم حافظه شدم

ایشون کسی نستن جز آقای وحید یامین پور

ورودی صفحه شخصیشون توی یه کادر سفید کنار عکسشون این رو نوشته:

فرزندان حضرت روح الله ره

آنها که بیشتر می شناسندم می دانند که "اهل" سیاست نیستم! ولی به آن مبتلا هستم. معتقدم سیاست "اهل" خودش را دارد و ما اهلیت آنرا نداریم. سیاست عین زندگی امروز ماست. با تخیل و انتزاع هم کنار نمی رود... مگر خدایی ما را نجات دهد!

وحید یامین پور

این هم ادرس صفحه شخصی ایشون: http://yaminpour.ir/

و این هم آدرس صفحه ایشون توی شبکه اجتماعی تبیان: اینجا کلیک کنید

و این هم عکس درج شده در قسمت ورودی صفحه شخصی ایشون:

 


[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 11:27 عصر ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]

گاهی یکنواختی سرتاسر زندگیت رو میگیره

هرکار میکنی که از این یکنواختی دربیایی بیشتر در این وضعیت فرو میری

وضع الان من همینطوره

دلم خوش بود میخونم برا ارشد اما تازگی به قدری درگیر کارای خونه و مریضی مامان میشم که وقتی از کار فارغ میشم فقط دلم میخواد بشینم یه گوشه اما این گوشه نشینی هم به حالم سودی نداره

خب بالاخره بعد چندین سال درس خوندن از خودت انتظار داری که از این درسی که خوندی بهره ای ببری

دنبال تغییری میری دنبال کار نیازمندی هارو بر میداری به دفاتر فنی میسپری که اگر کسی ترجمه خواست هستی شمارتو میذاری میری یکی دوتا دارالترجمه  میسپری که کار ترجمه کسی خواست بهت اطلاع بدند

میری موسسات زبان ازشون میخوای که برای دوره های TTC (تریبت مربی زبان) خبرت کنن کلاساشو میری اما بعد از برگزاری امتحانش میفهمی مدرکش اصلا معتبر نیست و اموزشگاه های دیگه اصلا قبول ندارن دوره ای رو که رفتی تست میگیرن ازت یکی درگوشت میگه اینجا اگر بتونی بند پ رو رعایت کنی شاغلی نتونی ول معطلی خب به طبع دست از پا دراز تر از موسسه میزنی بیرون

توی آگهی های نیازمندی نگاه میندازی یکی دوجا نوشته خانم مسلط به زبان انگلیسی جهت کادر در یک شرکت بازرگانی با سر میری یه نگاه میندازه به قد و بالات یه چهارتا تست میگیره بعدم در کمال ناباوری بهت میگه خوبی ها اما یه مشکلی که هست اینه که شما چادری هستی من دنبال یه کسی هستم که برام جاذبه مشتری داشته باشه

خب ای کوفت ای مرگ تو دنبال عروسکی برا جلب مشتری نه کسی که مسلط به زبان باشه و بتونه برات کار بگیره از کشورای دیگه

کم کم به این نتیجه میرسی که کلا رشته ای که یه زمانی همه میگفتند به به عجب رشته ای رفتی همه جا براش کار هست رو هوا میزننت همه جا میتونی خودتو جا بدی به درد نمیخوره و تصمیم میگیری بیخیال رشته ی خودت بشی و بری دنبال مهارتی که بلدی میری تو موسسه کاریابی فرم پر میکنی عنوان رشته ت رو مینویسی مهارتایی هم که بلدی رو مینویسی من جمله کار با کامپیوتر و برنامه های افیس

نمیدونم چرا هر بار این موسسه نفهم با من تماس میگیره منو میکشونه بالای سه طبقه اونم از پله های نه چندان معمول و بلندتراز حد استاندارد بعد میگه باید مصاحبه بشی و هر بار میخاد برا من کلاس اموزشی آی سی دی ال بذاره که منو فن بلد بکنه و در ازاش 300هزار تومن ناقابل طلب میکنه هر بارم میگم بابا من اینارو بلدم هر بارم یه لبخند صفیح اندر عاقل بهم میزنه و میگه خب بذارید براتون توی فرمتون بنویسم

خب اخه ادم عاقل من اینارو توی فرم نوشتم دوست داری بنویسی بنویس روزی صدبار از روش بنویس اه

اسمشه موسسه کاریابیه اما در واقع موسسه سرکاریه و کار برات پیدا نمیشه و میشی از همه جا مونده و از همه جا رونده و با خودت میگی جهنم که کار پیدا نمیشه میری خودتو درگیر کارای خونه میکنی با خودت میگی هم کارای خونه رو میکنم هم درس میخونم برا ارشد اما چشم باز میکنی میبینی چند جفت چشم متوقع برات پیدا میشن که ازتانتظار بیهوده دارن

تو که تو خونه ای بیکاری اینکارم بکن اینکارو انجام بدی چی میشه باید اصلا انجامش بدی چشم باز میکنی میبینی اینقدر کارای متفرقه دورت رو گرفتن که وقت درس خوندنم پیدا نمیکنی و میشی یه ادم حسرت به دل بیماری مادر هم مزید بر علت میشه

اون وقته که اونقدر گوشه گیر میشی که حتی وقتی یه پیاممیاد روگوشیت که سلام حالت چطوره چه کم پیدایی حتی حوصله جواب دان هم نداری هیچ تنوعی نیست هیچ کاری نیست هیچ سرگرمی و تفریحی نیست روزات از پی هم میگذرند و درگیر روزمرگی میشی :(

هی روز گار چه کردی! :(


[ جمعه 92/11/4 ] [ 1:7 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]
VID-20140424-WA0001.mp4
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 31
کل بازدیدها: 119978