سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی بی گل
 
قالب وبلاگ
قند عسل های بی بی

امرز صبح دایی کوچیکه باز خانومش اومد خدافظی با مامان چون میخواست بره مشهد

چشماش از تعجب باز موند بی بی تو چرا هنوز اینجایی تو که انگار جمعه خدافظی کردی گفتی یکشنبه عازمی

گفتم هی دایی جان دست رو دلم نذار که خونه. قرار بود اما بهم خورد گفتن اول کنسل و بعد گفتن کنسل نشده بعدم قرار شد پنجشنبه که فردا باشه خبرشو بهمون بدن

حالا موندم ببینم فردا چی میشه

مامان هی میگفت اخه تو که کنکور داری که حالا نمیبرنت که میندازن بعد بیستم خودشون که گفتن اینار رو برا کسایی گفتن که کنکور ندارن

(آخه مادر گلم تو که میدونی من دلم خونه دیگه بدترش نکن قربون قدو بالات برم)دایی و زن دایی یه دوساعتی پیشمون بودن و رفتن

اومدم توی اتاق چشمم به ساک بسته ام افتاد گفتم بازش میکنم خواستن ببرن که خب دوباره میبندمش که یه دفعه مامان صدا کرد بی بی بیا ناهار رو آماده کن تا من به ذکرا و نمازام برسم (آخه هر رز از ساعت10.30تا بعد اذان برنامه ذکرای مختلف گفتن و نماز خوندن داره و بعد اذان ظهرم نماز ظهر و عصر رو میخونه و تمام و دوباره همین سیکل برا اذان مغرب اجرا میشه)(الهی بی بی پیش مرگش بشه)

گفتم میرم غذا رو درست میکنمو بعد میام ساک رو باز میکنم غذا رو درست کردمو  ظرفای کثیفشم شستمو (موقع شستن ظرفا ذکر صلوات پخش میشد شروع کردم به فرستادن صلوات ارامش خاصی بهم دست داده بود) موقع اذان که شد نمازمم خوندم حس کردم کمرم درد میکنه با خودم گفتم یه کم دراز میکشم کمرم که اروم شد میرم سروقت ساک

رو تخت ابجی بزرگه دراز کشیده بودمو پتو رو پیچیدم دور خودم صدای پیامک گوشی اومد حسش نبود از جام بلند بشم گفتم کمرم بهتر بشه میرم سروقتش ببینم کی بوده (بازم شروع کردم صلوات فرستادن) نفهمیدم چقدر گذشت اما از حال رفتم خوابم برده بود دیدم داداشی اومده بالا سرم میگه بی بی میگما میایی کمکم پروژه ام رو این اخرشو درستش کنم نمیدونم چرا هر کار میکنم نمیشه اول خواستم تو حالت خوابو بیداری کمکش کنم بعد دیدم بیچاره خیلی استرس داره (اخه باید این پروژه پایانی رو تحویل بده تا مدرکشو بگیره)رفتم نشستم سر سیستم کار پروژه اس رو انجام دادمو براش سیو زدم اومدم سیستم رو خاموش کنم  چشمم به گوشی افتاد گوشی رو برداشتم پیامشو چک کنم (هنوز داداشی داشت بام حرف میزد برا پروژه اش توضیح میداد که چیکارا باید بعدا روش انجام بدیم) پیام رو که باز کردم دیدم از هیئت امیر المومنین فرستاده شده تند تند شروع کردم خوندن

متن پیام:

بسم رب الزهرا

الحمدلله الذی جعلنا متمسکین ولایه مولانا امیر المومنین علی ابن ابیطالب(ع)

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله

زمان حرکت کاروان 3و 4پنجشنبه فردا و کاروان 1و 2 جمعه پسفردا

برای هماهنگیبا مدیربعد از ساعت6 تماس بگیرید

هیئت دانسجویی امیر المومنین(ع)

یا زهرا

ادامه در پست بعدی

 


[ چهارشنبه 91/11/11 ] [ 4:16 عصر ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]
VID-20140424-WA0001.mp4
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 119701