سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی بی گل
 
قالب وبلاگ
قند عسل های بی بی

این روزا همش یه اتفاقاتی میوفته که بابا برام تجسم میشه و براش فاتحه میخونم

شایدم باین خاطره که اینروزا خیلی دلم براش تنگ شده و بیش از همیشه نبودش تو زندگیم حس میشه

نمیدونم اما همینم که یادش میاد تو ذهنم برام یه جورایی شیرینو خوشمزه

حس بودن بابا با من خوشمزه اس

امشب رفته بودیم دکتر با اباجی بزرگه که دکتر دستشو چک کنه ببینه دیگه نیاز به اتل داره یا نه و منم برا مشکل این سالای اخیرم یعنی پام

موقع برگشت(البته با اباجی جونیم یه جای دیگم رفتیم که کلی پیاده روی داشت) خسته و کوفته از اون همه راهی که پیاده روی کرده بودیم نشستیم تو تاکسی

راننده تاکسی یه نواری گذاشته بود(شایدم سی دی بود نمیدونم) از اهنگای قدیم و یه مردی برا خودش میخوند منم اعصاب اهنگ ندارم هی تو دلم میگفتم خوبه بگم خاموشش کنه حوصله اهنگ ندارم امشبه رو

که یهو اقای خواننده ی قصه ما شروع کرد همون شعری رو بخونه که همیشه بابا میخوند و برامون سرو گردن میومدو شوخی میکرد

تا اون لحظه حرصم در اومده بود که چرا اصلا اهنگ گذاشتی اما وقتی اون ترانه ای که بابا میخوند شروع به پخش شد دلم نمیخاست از ماشین پیاده بشم و محو اون ترانه شده بودم(اهنگش از اون اهنگای قدیمی بود که رو مخ بود) یه آن بابا جلو چشمم اومدو صدای بابا تو گوشم پیچید با اون سرو گردنی که میمومد موقع خوندن

رسیدیم به محلی که باید پیاده میشدیم و ناگزیر پیاد شدیم از تاکسی . یهو همزمان با ابجی جونیم گفتیم خدا رحمت کنه بابا رو. زدیم زیر خنده چون باهم گفتیم

براشون فاتحه خوندیم

هرشب از نبود بابا دلم میگرفت امشب یه آن حس کردم هنوزم هست و این حس اونقدر برام خوشمزه بود که وصف نشدنیه. احساس خیلی خوبی دارم

باباجونیم دوستت دارم

روحت شاد و قرین رحمت الهی


[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 1:53 صبح ] [ بی بی گل ] [ دُر فشانی () ]
VID-20140424-WA0001.mp4
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 119682